لحن در نوشتار: یک راهنمای ساده برای نویسندگان

لحن در نوشتار: یک راهنمای ساده برای نویسندگان

اگر در مورد تفاوت بین صدا و لحن در نوشتار گیج شده‌اید، تنها نیستید. بسیاری از نویسندگان در درک تفاوت این دو مورد مشکل دارند. شما چه در حال نوشتن یک رمان باشید، چه یک پست بلاگ، یک مقاله و یا یک شعر، مهم است که تفاوت این دو مورد را بشناسید که بتوانید به شکل موثری با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

صدا یا آوای نوشته منعکس کننده آن است که شما چه کسی هستید، شخصیت و کاراکتر منحصر به فرد شما که باید در هر چیزی که می‌نویسید وجود داشته باشد را نشان می‌دهد. لحن، حالت نوشتار شماست. پس، آوا چیزی است که می گویید و لحن چگونگی گفتن آن است. بنظر ساده می آید، پس بیایید عمیق تر بررسی کنیم.

لحن در نوشتار چیست؟

ما هنگامی که صحبت می کنیم با لحن ارتباط برقرار می‌کنیم (چه از آن آگاه باشیم چه نباشیم).

تصور کنید من و شما یک قرار ملاقات داریم و شما در ترافیک گیر می‌کنید و نیم ساعت دیر می‌رسید. من با خنده می‌گویم «شما همیشه انقدر وقت شناس هستید؟» لبخند من یک پیام روشن را می‌رساند – ناراحت نیستم، طعنه آمیز حرف می‌زنم. این لحن است. لحن ارتباط برقرار کردن در نوشتار نیز متفاوت نیست.

از این اشتباه که به خواننده بگویید حسش چطور باشد خودداری کنید. به جای آن، نگرش یا احساس خود را از طریق واژه هایی که به دقت انتخاب شده اند و لحن کاملی برای داستان شما ایجاد می‌کنند منتقل کنید.

انواع لحن در نوشتار

این لیست تقریبا بی پایان است – یک حس انسانی به من نشان دهید، من لحن را به شما نشان می‌دهم – اما این ها موارد اصلی هستند:

  1. 1- رسمی
  2. 2- غیررسمی
  3. 3- خوش بینی
  4. 4- بد بینی
  5. 5- شادی
  6. 6- غمگینی
  7. 7- خالصانه و بی ریا
  8. 8- منافقانه
  9. 9- ترسناک
  10. 10- امیدوار
  11. 11- شوخی و طنز
  12. 12- جدی

با اینکه لحن با هر کاراکتر و صحنه تغییر می کند، لحن کلی داستان شما باید ثابت نگه داشته باشد که از گیج شدن خواننده و ممانعت ایجاد کردن برای دریافت پیام شما جلوگیری شود.

انواع لحن در نوشتار

نمونه هایی از لحن در ادبیات

رابرت فراست، شعر «جاده نرفته» خود را با لحن امیدوارانه و متفکرانه آغاز کرده است.

دو جاده در یک چوب زرد از هم دور می‌شوند

و متاسفانه من نمی‌توانم به هر دو سفر کنم

و به عنوان یک مسافر، مدت طولانی ایستادم

و تا جایی که توانستم به پایین نگاه کردم

به جایی که در زیرزمین خم شده بود

در نهایت، به انعکاس و مثبت گرایی تغییر جهت می‌دهد.

من این را با آه می‌گویم

جایی سال ها و سال ها و بنابراین:

دو جاده در چوب از هم جددا شده اند، و من

راهی را انتخاب می کنم که کمتر به آن سفر شده

و همین تفاوت ایجاد می‌کند

در پیرمرد و دریا، آخرین کار ارنست همینگوی، او لحنی از تنهایی، غمگینی، شکست و دلسردی را نشان می دهد (حداقل در بخش پسر). اما شما همچنین می‌توانید چیزی که گفته نشده است را بخوانید و لحنی از تشویق یا انتظارات را در بخش پیرمرد تشخیص دهید. چه کسی به ماهی گیزی ادامه می دهد پس از روزی که هیچ چیزی نگرفته است؟

او پیرمردی بود که تنها در قایقی در گلف استریم ماهی گیری می کرد و حالا 84 روز گذشته که ماهی نگرفته است. در چهل روز اول یک پسر با او همراه بود. اما پس از چهل روز ماهی نگرفتن خانواده پسر به او گفته بودند که پیرمرد قطعا و نهایتا اکنون سالو است، سالو بدترین شکل بدشانسی است و پسر به امر آن ها رفته بود به قایق دیگری که در هفته اول 3 ماهی بزرگ گرفته بود.

پسر از اینکه هر روز می دید پیرمرد با قایق خالی اش می آید ناراحت می‌شد و همیشه برای کمک کردن در حمل خطوط مارپیچی یا چنگک و زوبین مخصوص صید نهنگ و بادبادن که اطراف دکل خزیده بود نزد پیرمرد می‌آمد. بادبان از تکه‌های کیسه‌های آرد به هم دوخته شده بود و شبیه پرچم شکست دائمی به نظر می‌رسید.

در اسب و پسرش، C.S.Lewis، این متن را با لحن روشنی از ترحم و اندوه که به سمت ترس می‌رود نوشته است.

شاستا گفت «من فکر کردم که باید بدشانس ترین پسری باشم که تا به حال در جهان زندگی کرده است. همه چیز برای همه درست پیش می رود الا من… من کسی بودم که جا ماندم… من کسی بودم که به آنجا فرستاده شد…من خارج شدم» و او با خستگی زیاد و احساس تهی بودن آنقدر برای خودش ناراحت بود که اشک از گونه‌هایش جاری شد.

چیزی که به تمام این ها پایان داد یک وحشت ناگهانی بود. شاستا پی برد که کسی یا فردی در کنار او راه می‌رفت. تاریک بود و به سختی می توانست صدای ضربات پا (قدم ها) را بشنود. چیزی که می‌توانست بشنود صدای نفس کشیدن بود. به نظر می‌رسید که همراه نامرئی او بسیار بزرگ نفس می‌کشید و شاستا این احساس را پیدا کرد که او موجودی بسیار بزرگ است. و او به تدریج به این تنفس دقت کرده کرده بود به طوری که واقعا هیچ ایده ای نداشت که او چقدر آنجا بوده است. این یک شوک وحشتناک بود.

بیشتر بخوانید: بهترین کتاب‌های آموزش داستان نویسی

نمونه هایی از لحن در ادبیات

چگونه لحن در نوشتارتان را بهبود دهید؟

آیا تا به حال چیزی نوشته اید که بعدا فهمیده باشید یکنواخت است؟ اینگونه باید از این مورد جلوگیری کنید:

 

1-شنوندگان را به خاطر داشته باشید

هر خواننده ای مهم است. اگر مکالمه‌‎ای وجود دارد به شیوه درست و روراست و دوستانه ای بنویسید. واقعی باشید و از واژه‌هایی که به دیکشنری نیاز دارند استفاده نکنید.

 

2-لایه در جزییات

به جای آنکه آنقدر مشخص صحبت کنید که چیزی برای تصور باقی نگذارید، لحن را از طریق توصیفاتی که تئاتر ذهن خواننده را تحریک می کنند منتقل کنید.

 

3-درگیری دوست شماست

با ایجاد کردن چیزی که Bridget McNulty به آن «فروکش کردن و جریان داشتن تنش» می‌گوید، از یکنواخت شدن داستان جلوگیری کنید. کاراکتر اصلی خود را درگیر دردسرهای وحشتناک کنید و باقی داستان را صرف تلاش برای بیرون آمدن از این موقعیت کنید. لحن می‌تواند یکی از مهم‌ترین المان‌های داستان در نوشتار باشد زیرا به داستان زندگی می بخشد.

admin
ارسال دیدگاه